نمی دونمـ از قیافه ی حق به جانبمـ بود یا مظلومیتی که لابد ته صدامـ قایمـ کرده بودمـ که اوّلش خیلی تحویل گرفت و گفت : "مجوّز و این حرفا چیه ...شما معتمد مایی " ! ...
ولی تابلو بود این قضیّه صداش بعدا" در میاد !
بعدا" که هر روز به یه دلیل نافرمـ باید ************************" محترمـ رو ملاقات می کردمـ و کلّی راست و دروغ از مدیریّت منحصر به فردشون می گفتمـ (!...) تا شاید اجازه بدن بی سر و صدا کارمونو شروع کنیمـ ، فهمیدمـ که سقوط چقدر نزدیکه !...
اون مصیبت ِ پیدا کردن هفت نفر هیئت موسُس و منّت کشی از بچّه ها که یا عضو شید یا می کشیمتون (!) همـ دنیای خودشو داشت.دنیایی که باعث شد بدجور برمـ تو نخ دانشگاه های دیگه ی بابل و مزّه ی این حقیقت بمونه لای دندونمـ که : "اینجا موسّسه ی آموزش عالی طبری ه " ! ... فقط و تنها فقطهمیـــن !
وقتی حتّی حاضر نمی شدن یه فضای بهتر برای جلسات بهمون بدن ... شاید چون دیگه معلومـ شده بود بچّه های انجمن چه قدر بدپیله ن و خودت می دونی که بدپیله ها چه قدر خطرناکن رفیق ! ...
آخرشمـ که جز خودمـ و "مـ - پ " کلّ هیئت موسّس پیچونده بودن ...
بعدش گشتیمـ دنبال آدمایی که نمی دونستیمـ کجان ! نمی دونستیم هستن یا نه ! ...
و این طوری شد که " آ - مـ" و "ح - ک" و "پ ص " و "ع – ن" و "و – مـ " و ... پیدا شدن ؛
پیدا شدن !
انجمن اون اوّلا یه کمـ ناله بود ! به خصوص که خیلیا فقط از روی کنجکاوی اومده بودن ؛
بعدِ یه مدّت بعضیا رفتن ؛ بعضیا با خنده...بعضیا با دلخوری...بعضیا به زور ...بعضیامـ رفتن که رفته باشن !...
ولی همه ی حسّ من این بود که هنوز هیچ چی شروع نشده ؛هیچ چی ِ هیچ چی...
حتّی وقتی این بلاگ خودشو انداخت وسط و کلّی خاطره شد از همون اوّل تا همین حالا ، حسّمـ همین بود.
انگار آدماش پیدا نشدن ...یا پیدا شدن و دوباره خودشونو مخفی کردن !
اینه که نمی فهممـ مثلا" این مهندس "ع-ن" که اینباکس ملّتو پر می کنه از دعوت نامه های این سایت و اون سایت ... چی می شه بیاد یه بار اینجامـ یه دستی تکون بده و بره یا اون یکی مهندس "و-مـ " یه جمله بنویسه جز به روزمـ ! ...
یا "مـ - پ" یا "ز – ر " یا س - ص" یا "مـ ر " یا "ا – ب" یا ...
.
.
.
حالا که به قول استاد "میمـ " ، انجمن ادبی" تنها انجمن شناسنامه دار و زنده ی طبری ه" ،
کاشکی قدرشو بدونیمـ ،
قدرشو بیشتر بدونیمـ ...
**
*
**
رقیّه خدابند ه اویلی
اولین بار که اون اطلاعیه شروع به کار انجمن رو دیدم ذوق زده شدم. حتی اسم این انجمن هم منو پر کرده بود از خوشی! خوشی اینکه بین هم دانشگاهی هام میتونم بشینم کنار کسایی که فصل مشترکشون با خودم یه مشت کلمه بود که تمام "ما" بودن رو توصیف می کرد! اما خوب، دغدغه ی ترم آخر و کارهای نا تمام نذاشت خیلی زیاد بشینم و لذت ببرم. اما اومدم، کم بود، اما جزو بهترین خاطرات من تو این روزها آخر بود
پاسخحذفهنوز هم این روزها وقتی میرم دانشگاه تا کارهای آخر پایان نامه ام رو تموم کنم، الکی و سرخوش میرم تا اون کلاس خالی و پر میشم از سرخوشی دورانی که خیلی زود تموم شد و من دیر پیداش کردم
انجمن ما، تو دانشگاه طبری، درسته که بدون امکانات جلو اومد، درسته که خیلی ها، برای دیدن اومدن، حتی خود من هم خیلی اون وسط حرف برا زدن نداشتم اما نمیشه اینها رو دلیل دونست و از زنده بودنش حرف نزد
این وبلاگ هم که جناب متولیان خوب داره براش زحمت میکشه، خانم خدابنده هم که دیگه نیازی به تعریف نداره
منم میخوام بگم، نگهش دارید. این انجمن خیلی قانعه، به حضورتون قانعه، به اینکه به یادش باشید، براش حرف بزنید، همین براش کفایت میکنه. پس یه کم سخاوت به خرج بدید، باشید، بنویسید... باشید... لطفا
و منم امیدوارم اسمش، موفق و پر نشاط، ثبت بمونه
اولا اينكه خيلي خوشحال بودم تو يه جمعي بودم پر از آدماي با احساس و آدم هايي كه حرفايي براي گفتن داشتن!
پاسخحذفايمان.سخاوت وپشتكار دوستان شايسته تقديره و اميدوارم فرصتي باشه تا روزاي بهتر انجمن ادبي موسسه طبري رو كناره همكلاسي هاي عزيزم ببينم..
از اولين روزي كه تصميم به شروع جلسات انجمن شد پشتش بودم وهميشه سعي كردم حضور داشته باشم جز يه جلسه!اينجام چند بار سر زدم ولي با error مواجه شدم!..
در ضمن نميشه به زور كسي رو مجبور به كامنت گذاشتن! يا دعوت به انجمن كرد...
سلام
پاسخحذفنمیدونم وفا داریمو چه طور باید به این انجمن ثابت کنم ؟
راستش کوتاهی از ماست که میایم به وبلاگ و نظر نمیدیم
یا شاید هم میدیم نظری در حد "به روزم" .
ولی میایم !
و نظر هم میدیم بدون اینکه کسی به ما بگه بیا و ..
وقتی من هنوز ردی از بچه های انجمن درون وبلاگم نمیبینم
وقتی مدیرانجمن"ر-خ" رو دعوت باید کنی تا بیاد به وبلاگت و نقد کنه شعرات رو .
یکم آدم دلسرد میشه از انجمن
البته خیلی زحمت ها واسش کشیده شده .
منتها داره تنها موندنش رو سر اونایی که حتی میان و سر میزنن میندازه .
یکم هم به خاطر blog spot هستش که نمیشه با همه مرور گر ا بازش کرد
و اما حرف آخر
به روزم یا یه شعر جدید.
من اين بلاگو با
پاسخحذفIE8
firefox 3 va 301
maxthon 2
safari 3.5 va 4
va hatta opera mini 4 va opera mobile 9.5
اجرا كردم. ولي حالا كه اسم همه اين مرورگرا رو گفتم يادم نمياد اصل بحث سر چي بود!
"هيچكس تنها نيست..."
کارتون درسته...چون یکی بوده تو انجمنتون که آخه اونم کارش درسته...پس کلا کارتون درسته...
پاسخحذفدر سبزبرگهای جوانی
در سرخ گلهای تابستانی
درسپیدبودنهای آسمانی
یاد پروانه های مازندرانی گرامی...
یک نفر از ماه
خيلي موافقمـ با جمله ي آخر آقای"ع-ن" و اميدوارمـ دلخور نباشن و منو ببخشن که يه خورده اغراق کردمـ تو گله گذاريامـ ... ولي چاره اي نبود... باور کنید ! (وگرنه کیه که نشناسه پای ثابت انجمنو! ^#(^ )
پاسخحذفیه نکته راجع به کامنت جناب "و-مـ" :
به نظر من بلاگ شخصي کــامــلا" چارچوبش با بلاگ انجمنی که زيرمجموعه ي يه دانشگاهه فرق مي کنه.
فکر نمي کنمـ طرح اين موضوع که کي تو بلاگ شخصي ِ کي کامنت مي ذاره ربطي به متن بالا داشته باشه . اصل بحث اینه که بچّه ها يه جور قول "نانوشته" به همـ دادن که هواي "این بلاگو" داشته باشن...اين براي من يعني اگه وقتشو ندارمـ يا حوصله شو يا هر دليل ديگه که به بلاگ شخصي مـ برسمـ ، صفحه ی انجمنو دنبال کنمـ و به پيشرفت ش فکر کنمـ و دونه دونه کامنتايي که گذاشته مي شه يا نمي شه برامـ مهمـ باشه.
در ضمن حالا که حرفش پیش اومد آقای "مـ" بد نيست يه نگاه به پستاي اخيرتون بندازيد و ببينيد از بين مخاطباي جدّي تون که اومدن و" راجع به کارتون "حرف زدن کيا از همه بیشتر وقت گذاشتن...(و دقّت داشته باشيد که وقتي بيشتر از 100 بلاگ ادبی تو لیست Google Reader یه نفر باشه و همه شون يا دوستاي انجمني يا Net ی چندين ساله ش باشن و توقّع داشته باشن که کامنت بلند بالا و دقيقي ازش ببینن ، اصلا" براش مقدوره که همه رو آنلاين بخونه یا تو چند روز اوّل به همه سر بزنه؟)
ولي اگه شما به " خوب بود،لذّت بردمـ " بيشتر راضي مي شيد حتما" از اين به بعد سعيمو مي کنمـ.اتّفاقا" اين جوري خيلي همـ راحت تره.
.
.
.
تو جلسه ی آخر قرار شد هر کدومـ از بچّه ها با توجّه به نگاهی که به انجمن داشتن یه متن بنویسن و به آقای " آ مـ " برسونن.
خدا کنه یادشون نرفته باشه .../:)
.
.
.
ماه رمضون خوبی داشته باشید ...:)
ماشالا قرار بود یه نکته بگید این همه بود
پاسخحذفدر ضمن فکر نمیکنم که با یه خوب بود و ... راضی باشم
آدم وقتی شعرش رو تو یه انجمن یا تو یاه وبلاگی میذاره که بیان بخونن و نقدش کنن نه اینکه بیان تعریف و تمجیدش کنن . و با یه به به چه چه سرش گرد شه .
آره تو چند تا پستی که شما نظر دادید بیشتر بحث تون راجع به تغییر زبانی بود
شاید یکی از این زبانی که مثلا امروزی تره خوشش نیاد
مثل من که زیاد خوشم نمیاد .
چون خودم شعر موضوعی رو بیشتر می پسندم . و با زبان عامیانه راحت نیستم .
این چند تا مطلبی هم که یه خورده حرکت تغییر زبانی رو مشاهده کردید بخاطر این بود که میخواستم به خودم ثابت کنم میتونم .
در ضمن من کسی رو مجبور نکردم که بیاد و نظری هم که میده رمان باشه یا یه تک جمله
هر جور راحتترید نظر بدید .
شما میگید چرا کسی وقت نمیزاره برای وبلاگ انجمن
وقتی من سر رشته ای از شعر سپید و داستان ندارم چطور بیام به کار این و اون گیر بدم ؟ به نظر من نقد ها هم باید منصفانه باشه نه اینکه صرفا یه کامنت در حد رمان گذاشتن باشه .. باید نقد شعر رو به بالا بکشونه نه اینکه صلیقه ی نقد کننده رو به زفی که میاد یا شعر یا هر چیز دیگه میزاره تحمیل کرد .. و جایگاه نقد خیلی بالا تر از شعره .
تو این بلاگ انجمن الان 4 تا شعره که هیچکدومش کلاسیک نیست . یعنی شعر نو یا سفید هستش . نمیشه که منی که سر رشته ای از شعر سفید ندارم راجع به این زحمتهایی که دوستان کشیدن حرفی برانم از روی ناچاری پس باید به اونایی که نظر نمیدن هم حق داد
.
.
سخن کوتاه میکنم
یا حق
چه جالب! بحث اصلی یادتون رفت! انجمن...
پاسخحذفیادش بخیر
پاسخحذفامروز وقتي كه شنيدم يكي از همكلاسيامون (م.پ)از دانشگاه انتقالي گرفته بد جوري ناراحت شدم.
پاسخحذفاميدورام موفق باشه ، باشيد و باشيم.
میشه خواهش کرد که یه اثر از بچه بزارید؟! یه پست جدید؟!
پاسخحذفو خداوند دوست را آفرید
پاسخحذفاز جنس خود
از روح خود
دوست ،دست در دست من نهاد تا خداوند لذت ببرد
و من هنوز درگیر کشف رمز این لذت بی پایان دوست...
انجمن رو افکار زنده نگه میدارند
افکارتون رو انجمنی تر، و هدفتون رو کشف رمز حقیقت چیستان قرار بدید.
باشد روزی رسد...
چرا کسی پستی نمیذاره ؟
پاسخحذفآیت چه کار می کنی ؟