کلافه بود و پریشان, شبیه یک طوفان
و مثل رود بزرگی که می کند طغیان
پر از تلاطم دریا, پر از صبوری موج
و خیس مثل زمینی که می خورد باران
دلش همیشه ی تنها, دلش همیشه ی تنگ
و داغ و سرخ شبیه غروب تابستان
و مثل رود بزرگی که می کند طغیان
پر از تلاطم دریا, پر از صبوری موج
و خیس مثل زمینی که می خورد باران
دلش همیشه ی تنها, دلش همیشه ی تنگ
و داغ و سرخ شبیه غروب تابستان
که عشق آمد و یک عشق نو به بار آورد
که عشق آمد و یک دست پر, وفا آورد
و رفت گوشه قلبش نشست و عاشق شد
کمی - شبیه - پرنده , کمی - شقایق - شد
تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
درست مثل یتیمی غصه نان داشت!!!
چقدر جنس عطش شد چقدر مثل کویر
ترک ترک و شکستن و گردش تثدیر...
شبیه آینه هایی که روبروی همند
تمام دربدری هاش روبروی همند
که عشق آمد و یک دست پر, وفا آورد
و رفت گوشه قلبش نشست و عاشق شد
کمی - شبیه - پرنده , کمی - شقایق - شد
تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
درست مثل یتیمی غصه نان داشت!!!
چقدر جنس عطش شد چقدر مثل کویر
ترک ترک و شکستن و گردش تثدیر...
شبیه آینه هایی که روبروی همند
تمام دربدری هاش روبروی همند
هنوز مثل همیشه کلافه بوده و هست
همیشه مثل همیشه, همیشه تا پایان...
همیشه مثل همیشه, همیشه تا پایان...
اثر مهرآفرین رحیمی
سلام
پاسخحذفشعر خوبی بود فکر میکنم این بیت :
تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
درست مثل یتیمی غصه نان داشت!!!
---
یه "که " جا افتاده باید اینطوری باشه وزنش درست میشه :
تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
درست مثل یتیمی که غصه ی نان داشت!!!
---
عرضی نیست
یا حق
سلام
پاسخحذفمن هم با نظر آقای مصلحی موافقم
نکته ی جالبی که در شعر بهش برخوردم تناقض بین فدرت ابیات بود ، یعنی بعضی بیت هت خیلی زیبا و حرفه ای بودند ولی بعضی ها خیلی ضعیف بودند و انگار کوششی بودن!
در کل شعر خوب و زیبایی بود
موفق باشید...