۱۹ آذر ۱۳۸۸

کلافه بود و پریشان, شبیه یک طوفان
و مثل رود بزرگی که می کند طغیان

پر از تلاطم دریا, پر از صبوری موج
و خیس مثل زمینی که می خورد باران

دلش همیشه ی تنها, دلش همیشه ی تنگ
و داغ و سرخ شبیه غروب تابستان

که عشق آمد و یک عشق نو به بار آورد
که عشق آمد و یک دست پر, وفا آورد

و رفت گوشه قلبش نشست و عاشق شد
کمی - شبیه - پرنده , کمی - شقایق - شد

تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
درست مثل یتیمی غصه نان داشت!!!

چقدر جنس عطش شد چقدر مثل کویر
ترک ترک و شکستن و گردش تثدیر...

شبیه آینه هایی که روبروی همند
تمام دربدری هاش روبروی همند

هنوز مثل همیشه کلافه بوده و هست
همیشه مثل همیشه, همیشه تا پایان...

اثر مهرآفرین رحیمی

۲ نظر:

  1. سلام
    شعر خوبی بود فکر میکنم این بیت :

    تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
    درست مثل یتیمی غصه نان داشت!!!
    ---
    یه "که " جا افتاده باید اینطوری باشه وزنش درست میشه :
    تمام دفتر شعرش هوای باران داشت
    درست مثل یتیمی که غصه ی نان داشت!!!
    ---
    عرضی نیست
    یا حق

    پاسخحذف
  2. سلام
    من هم با نظر آقای مصلحی موافقم
    نکته ی جالبی که در شعر بهش برخوردم تناقض بین فدرت ابیات بود ، یعنی بعضی بیت هت خیلی زیبا و حرفه ای بودند ولی بعضی ها خیلی ضعیف بودند و انگار کوششی بودن!
    در کل شعر خوب و زیبایی بود
    موفق باشید...

    پاسخحذف